همینطوری

موزيك و آهنگ و داستان و متن و ... هر چيز قشنگ

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 44
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 153
بازدید ماه : 153
بازدید کل : 4003
تعداد مطالب : 75
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1


روزي ديگر نيستم ...

باورت بشود يا نه روزي ميرسد كه دلت براي هيچ كس به اندازه من تنگ نخواهد شد!

براي نگاه كردنم...

اذيت كردنم...

خنديدنم...

براي تمامي لحظاتي كه در كنارم داشتي!

روزي خواهد رسيد كه در حسرت تكرار دوباره من خواهي بود...

ميدانم روزي ديگر نيستم!!

و هيچ كس تكرار من نخواهد شد....

.

.

.

نويسنده: morteza تاريخ: جمعه 10 / 8 / 1391برچسب:دلتنگی,دلنوشته, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

برای تو نامه ای می نویسم…

دلتنگی که دست از سر دل بر نمی دارد.

دلتنگی که فاصله را نمی فهمد !

نزدیک باشی و اما دور…دور…دور !

تنها که باشی تمام دنیا دیوار و جاده است.

تمام دنیا پر از پنجره هایی است که پرنده ندارند…

پر از کوچه هایی که همه ی آن ها برای رهگذران عاشق به بن بست می رسند!

فکر کن پای این دیوارهای سرد و سنگین چه لیلی ها و مجنون ها که می میرند!

خون بهای این دل های شکسته را چه کسی می دهد ؟!

نويسنده: morteza تاريخ: جمعه 10 / 8 / 1391برچسب:دلتنگی,دلنوشته, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

چقدر دوست داشتم تمام دلتنگی های این روزها را با کسی تقسیم می کردم، و یا کسی بود برای گوش دادن ودرد دل کردن، بماند که آنقدر فاصله ها زیاد شده که هر چه فریاد می زنم.. گویا نه تو صدایم را می شنوی ونه کس دیگر . . .

نويسنده: morteza تاريخ: جمعه 10 / 8 / 1391برچسب:دلتنگی,دلنوشته, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

کم نمی شوی ...

هرچه می نویسمت......
کم نمی شوی

سوخــــتی مرا ......
چرا غم نمی شوی

در تو مرده ام ......
ولــــی با تو زنده ام

چون ......
دگر برون ز یادم نمی شوی

ســنگ می زنی دلم......
تا که می پرد

من پرنده ام......
تو بالم نمی شوی

بر سرم خرابه شد......
لرزش ِ دلت

سایه سار ِ من ......
چرا بَم نمی شوی

در من از هوای تو......
سر نمی رود

بی نفس دمیدمت......
دم نمی شوی

دور می شوی و من...... ....... دیــــر می رسم

چون فرشته ای و...... ....... آدم نمی شوی نمی شوی ن م ی ش وی

نويسنده: morteza تاريخ: یک شنبه 9 / 4 / 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

خيال ...

قلم در دستانش بود اما ناي نوشتن نداشت ،

خيره شده بود به در اما توان حركت نداشت ،

او آمد ...

برقي در چشمانش بود

گفتن خسته نباشيدش كوه درد را از شانه هايش برداشت

ديگر غمي نداشت ،

.

.

.

.

.

.

.

.

ناگهان غرش تيك تاك ساعت به او فهماند خيال است .

اما او خيالش را هم دوست داشت .

نويسنده: morteza تاريخ: یک شنبه 19 / 3 / 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

گاهي وقت ها ...

 گاهی وقت ها نفر اول شده ای ولی به جایگاه دیگران حسرت می خوری.

گاهی وقت ها باید بخاطر جائی که هستی، شاد باشی.


گاهی وقت ها متوجه جائی که ایستاده ای نیستی.


گاهی وقت ها نگاه دیگران برایت مهمتر از نگاه خودت به زندگی می شود.


گاهی وقت ها صدای دیگران نمی گذارد آنچه را که باید، بشنوی.


گاهی وقت ها می بازی اما شاید که به هدف نزدیک تر شده باشی.


گاهی وقت ها داشته هایت بیشتر از ادعائی است که برنده ها دارند.


گاهی وقت ها لازم است هر جا که هستی، از خودت راضی باشی.

نويسنده: morteza تاريخ: پنج شنبه 3 / 3 / 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

تو آمدی ...

 تو آمدی ،

          شعر هایم رنگی شد !

باد آمد ،

          گیسوانت مست شد ...

در گیر و دار خاکستری ابر 

باران آمد ،

          صورتت خیس شد

خندیدم ...

ماندم با تو در آغوش یک نیمکت

چشمانت مکثی کرد ...

          سپیدار رقصی کرد

                    ... و برگ ها وزیدند ...

نويسنده: morteza تاريخ: چهار شنبه 28 / 2 / 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

لنگه به لنگه

 حکایت ما آدم ها ...

حکایت کفشاییه که … 
اگه جفت نباشند … 
هر کدومشون … 
هر چقدر شیک باشند … 
هر چقدر هم نو باشند 
تا همیشه … 
لنگه به لنگه اند … 
کاش … 
خدا وقتی آدم ها رو می آفرید … 
جفت هر کس رو باهاش می آفرید … 
تا این همه آدمای لنگه به لنگه زیر این سقف ها … 
به اجبار، خودشون رو جفت نشون نمی دادند… 
نويسنده: morteza تاريخ: دو شنبه 16 / 2 / 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

مگسي را كشتم

مگســی را کُشتــــم

نــه بــه ایـــن جُـــــرم کــه حیـــوان پلیدیســـت ، بد اســـت

و نــه چــون نسبت سودش بـه ضــرر ، یــک به صــد اســت

طفل معصــــوم به دور سر مـــــن می چرخیـــد ،

به خیالـــش قنــــدم

مگـــس خوبــــی بـــود

ای دو صــد نــور به قبـــرش بـــارد

مــن بـــه این جُــــــرم کـــه از یـــاد تـــــو بیرونــــــــم کـــــرد؛ مگســـــی را کُشتــــــم ...

نويسنده: morteza تاريخ: سه شنبه 27 / 1 / 1391برچسب:اس ام اس, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش اومدید . خواهشا نظر يادتون نره

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to morteza8000.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com